سپهر جونسپهر جون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره
هستی جونهستی جون، تا این لحظه: 10 سال و 4 روز سن داره

*سپهر و هستي* روياهاي واقعي من و بابا

اين عبارات رابه فرزندان خود نگوييد!

گاهی اوقات والدین از حرف‌هایی که به فرزندشان می‌زنند، پشیمان می‌شوند پس باید در انتخاب جملات و واژه‌هایی که به کودکانمان می‌گوییم خیلی بیشتر دقت کنیم. لغاتی که ما برای تعامل با کودکمان انتخاب می‌کنیم در رشد احساسی، عاطفی و حتی رشد اجتماعی او بسیار تاثیرگذار است و زمانی که ما بزرگترها از لغات و عبارات مناسب برای گفتگو با فرزندانمان استفاده کنیم آنها احساس ارزشمندی بیشتری می‌کنند. به نقل از سایت «ایمپاورینگ پرنتس»، کارشناسان تربیتی، والدین را از گفتن عبارات و واژه‌های زیر به فرزندانشان به شدت برحذر می‌دارند: 1- برچسب زنی زدن برچسب به کودکان مثل تنبل، لوس، خودخواه و ... ...
29 بهمن 1393

رفتار كودكم آينه رفتارمن با اوست...

ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﻭ ﺭﻭﺍﻧﭙﺰﺷﮏ ﻣﻌﺮﻭﻑ، ﺩﮐﺘﺮ ﻃﺎﺭﻕ ﻋﻠﯽ ﺍﻟﺤﺒﯿﺐ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : * ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯿﮕﻪ ! ﺯﯾﺮﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻬﺶ ﮔﯿﺮ ﻣﯿﺪﯼ. * ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻨﻔﺲ ﻧﺪﺍﺭﻩ !ﺯﯾﺮﺍ ﺗﺸﻮﯾﻘﺶ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯽ. * ﮐﻮﺩﮐﺖ ﮐﻢ ﺣﺮﻓﻪ !ﺯﯾﺮﺍ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯿﺰﻧﯽ . * ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺩﺯﺩﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ !ﺯﯾﺮﺍ ﺑﺬﻝ ﻭ ﺑﺨﺸﺶ ﺭﻭ ﺑﻬﺶ ﻧﻤﯽ ﺁﻣﻮﺯﯼ. * ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺗﺮﺳﻮﺳﺖ ! ﺯﯾﺮﺍ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻃﺮﻓﺪﺍﺭﯾﺸﻮ ﻣﯿﮑﻨﯽ. * ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻧﻤﯿﺰﺍﺭﻩ !ﺯﯾﺮﺍ ﺻﺪﺍﺕ ﺭﻭ ﻭﺍﺳﺶ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻧﻤﯽ ﺁﺭﯼ. * ﮐﻮﺩﮐﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺼﺒﯿﻪ !ﺯﯾﺮﺍ ﺍﺯﺵ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ. * ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺑﺨﯿﻠﻪ !ﺯﯾﺮﺍ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﻧﻤﯿﮑﻨﯽ. * ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﭘﺮﺧﺎﺵ ﻣﯿﮑﻨﻪ !ﺯﯾﺮﺍ ﺗﻮ ﺧﺸﻦ ﻭ ﺳﺨﺘﮕﯿﺮﯼ. * ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺿﻌﯿﻔﻪ !ﺯﯾﺮﺍ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻬﺪﯾﺪﺵ ﻣﯿﮑﻨﯽ. * ﮐﻮﺩﮐﺖ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮑﻨﻪ ! ﺯﯾﺮﺍ ﺑﻬﺶ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﻧﻤﯿﺪﯼ. * ﮐﻮﺩﮐﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ !ﺯﯾﺮﺍ ﺑﻐﻠﺶ ﻧﻤﯽ ﮐﻨ...
28 بهمن 1393

سال 1393...

باهركي صحبت مي كنم بانظرمن موافقه كه ... امسال خيلي زودگذشت...وقتي مطالب قبل وبلاگ روميخوندم وبه مطالب پاياني سال 92 رسيدم ازاين كوتاهي مسير تعجب كردم... باورم نمي شه كه سپهركوچولوي دوست داشتني من نزديك 4سال و هستي خانوم بامزه و نازنازيم نزديك يك سالشه... حتي باورم نمي شه كه 8ماهه كه به خونه ي جديدمون نقل مكان كرديم... و يااينكه بزودي يك رقم ديگه به سن و سال من و باباحميد اضافه مي شه... سال 93 رو دوست داشتم... البته هنوز تموم نشده ... اما شروع قشنگش بااومدن هستي به خونه ي گرممون بود... گرچه تغييرناگهاني فضاي خونه من و بابا حميدرو بايه چالش عجيب روبرو كرده بود طوري كه واقعا فكر مي كرديم نمي شه اوضاع رو به قبل برگردوند، نگراني...
28 بهمن 1393

خبري از زمستون نيست...

پسرخوبم! دخترگلم ! امروز يه روز نه چندان سرد تو دل زمستونه... امسال زمستون شبيه زمستونهاي سالهاي قبل نيست، هوازياد سردنشده و ازبرف هم خبري نيست ... تواين اوضاع درهم و برهم روزگار كه انگار هيچي سرجاش نيست، وقتي طبيعت هم زمستون و تابستونشو باهم قاطي مي كنه ... ادم به خودش ميلرزه... ميدونم كه ماادمها هميشه در حال غرزدنيم... وقتي سرده ازسرما و وقتي گرمه ازگرما ميناليم وقتي ميباره ازخيس شدن نگرانيم و نميباره از خشك شدن...اماهرچي كه هست اينو مطمينم كه ته دل غرغروي تك تكمون براي زمستون هاي پرسوز كودكي تنگ شده...   وقتي دستاي كوچيك و لطيفمون ازسرماترك ميخورد  اما ماازبخاري كه ازدهانمون خارج ميشد ،از دنبال ك...
23 دی 1393

مادر که می شوی...

مادر که میشوی ... تمام زندگیت میشود پر از التماس و خواهش از خـــــدا برای عاقبت بخیر شدن فرزندت ... مادر که میشوی ... بهترین هدیه برایت میشود سلامتی جسم و روح بچه ات ... مادر که میشوی ... بیشتر فکر میکنی به مادرت ، مادر بزرگت و مادر مادربزرگت و اینکه انها چه سختی هایی کشیده اند و چه آرزوهایی داشته اند...  مادر که میشوی ... غم ، اندوه و شادی هم رنگ دیگری میگیرند و همه اینها گره میخورد به حال فرزندت ... مادر که میشوی ... کوه های عالم بر سرت خراب میشود ، وقتی نیش سوزنی به پای فرزندت میرود ...  مادر که میشوی ...صبور میشوی و با حوصله ، انگار نه انگار تا همین...
20 آذر 1393

عكسهاي داغ از سوژه هاي داغ

اينقدر فواصل به روز كردن وبلاگ طولاني شده كه فكر ميكنم قبل از هرچيز بايد به دوستان و هواداران وبلاگ سلام كنم... البته بهم حق بدين كه باوجود دوتا جوجه ي قد و نيم قد تاهمين حدهم ،خيلي هنرمندم!!! جونم براتون بگه كه فكرميكنم ديگه كسي ازآشنايان نمونده كه ندونه من عاشق ماه ارديبهشتم...حال و هواي ارديبهشت، لطافت زمين و آسمون ،طراوات برگ و گل و سبزه و سنگ... اصن همه چيز تواين ماه دل انگيزه و همه ي اينها منو عاشق ميكنه ... حالا تصورشو كنيد كه توچنين ماهي كه من حتي بي بهانه عاشقم، خدايكي ازفرشته هاي ظريف و لطيف و كوچولوشو ميون دستاي من امانت بسپره ... آخ كه ديگه چه بهانه ي بزرگي براي عاشقي پيداميشه ... همه ي اينهارو گفتم كه بگم امسال ارديب...
8 آذر 1393

غم زمانه خورم يا فراق يار كشم به طاقتي كه ندارم كدام بار كشم؟!

كوچولوهاي قشنگم! امروز مامان كمي غمگينه، دليلش هم سردرگمي درباره شما دوتاجوجه هاي رنگيشه... بعداز6ماهي كه پيش هم بوديم و به هم عادت كرديم دوباره بينمون جدايي افتاده و حالا من نگران شرايط روحي شماهام،البته بيشتر سپهر كوچولوي هميشه خندونم كه تازگيها يعني دقيقا تويك ماهي كه مرخصيم تموم شده و سر كارم برگشتم روحيه حساسي پيدا كرده و باكوچكترين بهانه اي گريه مي كنه... يكي از خانمهاي همكار كه به قول معروف چندتا پيرهن بيشترازمن پاره كرده و سن و سالي ازش گذشته هروقت منو مي بينه مي گه بچه ها بزرگ مي شن، تو فقط غصه نخور،حرص نخور.چه غصه بخوري چه نخوري بچه ها بزرگ كه مي شن ازنبودنت شاكين! بعدهم مي گه من نادون بودم كه غصه مي خوردم تو نخور! ...
24 آبان 1393

وقتي من گاو شدم...

سپهركوچولوي بامزه من! ديشب موقع خواب، تو يه سوال علمي فلسفي ازم پرسيدي!  گفتي: "مامان تو گاوي؟!" و من درحالي كه سعي مي كردم تعجب خودمو پنهان كنم، توذهنم دنبال دليل سوالت گشتم و بعدهم خودمو اينطور متقاعد كردم كه حتما بخاطر عمل مبارك شيردادن به هستي ،اين سوال برات پيش اومده! دوباره توچشمام نگاه كردي و گفتي" نه تو گاونيستي،مثل گاوي!" وديگه نتونستم جلوخنده مو بگيرم و زدم زير خنده،پرسيدم چرا مثل گاوم؟! گفتي" آخه گاوم مثل تو چشماش اينطوريه" -و دراين لحظه تاتونستي چشماتوگشاد كردي- و بعدهم خودتو توبغلم فشاردادي و گفتي" من ازت مي ترسم"، خب آخه تو ازگاو خيلي مي ترسي!- توضيح اينكه تنهاگاوي كه توديدي...
4 آبان 1393