سپهر جونسپهر جون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره
هستی جونهستی جون، تا این لحظه: 10 سال و 18 روز سن داره

*سپهر و هستي* روياهاي واقعي من و بابا

خوابيدن سپهر...(سبك هاي مختلف-عكس)

سپهر دردونه ي من! چندشبه كه خيلي خوب و راحت تو اتاقت مي خوابي و اين يعني داري بزرگتر وآقاتر ميشي ياد روزايي افتادم كه تازه به زندگيمون اومده بودي و مدل خوابيدنت هم مثل همه كارهاي ديگه ت برامون تازگي داشت... ميخواي ببيني چطور ميخوابيدي؟!  بقيه عكسهارو درادامه مطلب ببين! آخ كه اينطوري خوابيدن چه كيفي ميده...   تازه ميتونستي قلت بزني... خوابيدن به سبك هندي اينم براي خودش سبكيه... مدتي قبل از اينكه راه بيافتي، حتي توخوابم تمرين بلند شدن ميكردي اينجا احتمالا بعداز يه مطالعه طولاني خوابت برده واينجاهم كه ديگه تو تختت لالا كردي... ...
6 خرداد 1392

پدر...كلمه اي كوتاه بوسعت تمام زندگيم،تمام دنيايم

ديروز روز پدر بود...ما آدمها هميشه براي تقدير از هم دنبال يه مناسبت خاص ميگرديم،دنبال يه بهانه... اما چقدر خوبه تمرين كنيم بي بهونه،به هم محبت كنيم و قدردان حضور هم باشيم... باباي نازنينم! همسر مهربونم! داداشي خوش قلبم! باوجودتون احساس آرامش دارم،بهتون افتخار ميكنم و قدردان حضورتون هستم... زندگی همینه : انتظار یه آغوش بی منت … یه بوسه بی عادت … یه دوستت دارم بی علت … باور کن زندگی همین دوست داشتنهای ساده س …   دخـتــَــر کـه بــاشی میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ آغــوش گـ...
4 خرداد 1392

عكسهاي جديد يسنا كوچولو رسيد...قابل توجه عزيزان راه دورمون

قبل از اينكه عكسها رو رونمايي كنم لازمه درباره مطلب ديروز يه توضيح بدم... پسركوچولوي قشنگم نوشتن مطلب ديروز ممكنه اين برداشتو ايجاد كنه كه من خداي نكرده با باباي مهربونت مشكلي دارم، ميخوام ازهمينجا اعلام كنم كه به لطف خدامشكلي نداريم و ايشالا خودش هميشه هواي مهربوني و عشقي كه توخونه مون هست خواهد داشت و تا هستيم زندگيمون گرم و روشن خواهد موند...از اينكه باعث نگراني عزيزان شدم واقعا معذرت ميخوام...فقط دوست دارم بادلاي پاكتون دعا كنيد خب حالا بريم سراغ عكساي يسنا كوچولو تاهمه مون جون بگيريم... (راستي پيشاپيش از آقاسپهر كه وبلاگشو بهمون قرض ميده تشكر ميكنم ) عموعلي! خدايي چه دختر خوشگلي داري حالا فكر نكني چون زن عموشم ...
1 خرداد 1392

آسمون ابري...

سپهرزيباي من! امروز...آخرين روز از ماه مورد علاقه ي مامانه، ماهي كه حس ميكنم تمام وجودم با لحظه لحظه ش تازه مي شه و جون مي گيره.وامروز... آسمون ابريه و دل ماماني بدجوري گرفته ... براي اولين بار تو زندگيم دلم ميخواد خودمم يه وبلاگ داشتم تا از دلم مي نوشتم...وحالامجبورم تو وبلاگ قشنگت اين حرفا رو بنويسم... مي خواستم بخاطر اينكه اين بار حرفاي شاد و قشنگ براي وبلاگت نياوردم ازت عذرخواهي كنم،اما بجاش ترجيح دادم بهت بگم پسرم! جايي كه توش قدم گذاشتي اسمش دنياست، پرازفراز وفرود، پر از شادي و غم، پر ازموفقيت و شكست... وتوبايد ياد بگيري كه اين دنياي رنگي رو با همه ي رنگاش قشنگ ببيني و به آدمهاي دور و برت لبخند بزني... شايد يه ر...
31 ارديبهشت 1392

سپهر روح زندگي...

سپهر! روح سبز زندگيم... دربهار زيبا  كه افسون عطر ورنگش، عاشق و شيدايم مي كند تورا ... بهاري تر از بهار مي بينم، پراز شور وطراوت و تازگي ... وچشمان زيبايت هرصبح پرفروغتر از خورشيد ،در آسمان زندگيم مي درخشد...   ...
28 ارديبهشت 1392

دندون درد مامان...

پسرگلم! ديروز مامان دندون درد داشت ، باباحميد اومد سراغش و بردش پيش آقاي دكتر... دوساعتي كارم طول كشيد و درتمام مدت،حضور مهربون بابايي پشت دراتاق آقاي دكتر وجودمو پراز آرامش و انرژي مثبت ميكرد... ياد اونموقع افتادم كه توهنوز يه مسافر كوچولو بودي و من بخاطر مطلع شدن از سلامتيت مرتب بايد پيش دكتر ميرفتم و بابا حميد مهربون هم هميشه وبدون اينكه اظهار خستگي و بيحوصلگي كنه وحتي وقتي امتحان يا مشغله داشت همراهمون بود وهيچوقت تنهامون نذاشت. اينو هم بگم كه بابايي سعي ميكنه هميشه همراه مامان باشه وتوهيچ كاري تنهاش نميذاره...اونقدركه مامانو بدعادت كرده دوست دارم قدر بابايي مهربونو بدوني و باهاش دوست وهمراه باشي اين هم گلهاي بهاري مامان ...
22 ارديبهشت 1392

روز درختكاري ، من يك كودك مي كارم...

امروز اين پست روديدم و واقعا ازش لذت بردم پس بااجازه دوست عزيزمون عينا تو وبلاگ كپي ش مي كنم روز درختکاری من یک کودک می کارم    پانزدهمین روز از آخرین ماه تقویم ما ایرانی ها روزیست به نام روز درختکاری ...  چقدر دوست داشتم خانه ما هم حیاط داشت و می توانستم درخت بکارم اما نمی شود . داشتم به این فکر می کردم که چرا کاشتن درخت انقدر حس خوب به آدم ها می دهد ؟ پر واضح است که سبزی و خرمی باعث شادی روح و جان انسانهاست اما لذت اصلی این کار در اینست که کاشتن درخت یک حرکت ماندگار است . سالها می گذرد و نهال کوچکی که کاشته اید بزرگ و تناور می شود و شاخ و برگ و میوه و ثمر می دهد .هر کس که از زیبایی و طراوت این درخت زیبا سیراب می ش...
22 ارديبهشت 1392

يه گردش علمي تفريحي با پسرخاله پارساي دوست داشتني

بازم يه سلام گرم و پرنشاط به همه ي عزيزان... تو اين روزاي بهاري يكي از بهترين تفريحات براي سپهرجون، رفتن به باغهاي اطراف خونه ي مامان جون-باباجون اونم به همراه پسرخاله پارساي عزيزه كه تازگيها بلد شده بگه: دا دا ش اينم گزارش تصويري اين گردش علمي تفريحي مامان به اين ميگه پاتو كفش بزرگتر كردن داداشي چه گربه ي خوشگلي! چشممو گرفته شما اول بفرماييد... آقا بيزحمت يه ليوان چاي! دا دا ش! دنبال چيزي ميگردي؟ صداي چي مياد؟ بچه هاخوبيد؟ همايش بزرگ مورچگان   ...
21 ارديبهشت 1392

اولين اثر هنري سپهر

اميدم! مدتي بود كه اشتياقت رو براي نقاشي كردن رو در و ديوار و هرجا كه دست مي داد ، مي ديديم، اين بود كه چند روز پيش يه بسته رنگ انگشتي 6تايي برات خريديم تا حسابي تو رنگ غلت بزني و از نقاشي - خط خطي- لذت ببري... زندگيم! به دنياي نقاشي خوش اومدي...يوهوووووووو  اين هم نقاشي قشنگت كه به دست مبارك مرقوم فرمودين...   استاد سپهر، در كنار اثر هنريش مامان فداي دست و صورت رنگيت لطفا ادامه مطلب رو هم ببينيد تو رو خدا نيگاش كن! چه نازي هم ميكني...   اينها هم عكساي خارج از گود ...   آقا سپهر در يك روز بهاري به پياده روي مي رود بابا فيگور، بابا جيب... آقاسپهر پياده روي مي كند... ...
17 ارديبهشت 1392

سپهرزيبايم! حضورت را سپاس...

سپهرمن! جگرگوشه ام! همه هستي و اميدم! بهارم باحضور تو ، چونان رويايي كه به حقيقت مي پيوندد و آرزويي كه به بار مي نشيند لبريز از لحظه هاي پرشور و مست كننده و اميدبخش است... آكنده از عطر گل و سبزه و ريحان،آميخته باصداي سحر انگيز آواز پرندگان ولالايي آب ...سرشار از شوق زندگي... دوستت دارم... فارغ از زمان و مكان و تمنا و آرزو، تنها دوستت دارم... اين روزها كه روزگار و زمين و آسمان بر آدميان به مهر،لبخند مي زنند و اين روزها كه بوي عشق،حتي از تن سخت و خسته تك درختي پير و تنها دردل كويري خشك به مشام مي رسد... اين روزها كه آسمان بي بهانه هم بغض مي كند و زمين باهمه نيازش، ذره ذره اشكهاي معشوق را فرو مي كشد...اين روزها كه به هرطرف نگ...
16 ارديبهشت 1392