سپهر جونسپهر جون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
هستی جونهستی جون، تا این لحظه: 10 سال و 16 روز سن داره

*سپهر و هستي* روياهاي واقعي من و بابا

آسمون ابري...

1392/2/31 11:44
674 بازدید
اشتراک گذاری

سپهرزيباي من!

امروز...آخرين روز از ماه مورد علاقه ي مامانه، ماهي كه حس ميكنم تمام وجودم با لحظه لحظه ش تازه مي شه و جون مي گيره.وامروز... آسمون ابريه و دل ماماني بدجوري گرفته ...

براي اولين بار تو زندگيم دلم ميخواد خودمم يه وبلاگ داشتم تا از دلم مي نوشتم...وحالامجبورم تو وبلاگ قشنگت اين حرفا رو بنويسم...

مي خواستم بخاطر اينكه اين بار حرفاي شاد و قشنگ براي وبلاگت نياوردم ازت عذرخواهي كنم،اما بجاش ترجيح دادم بهت بگم پسرم! جايي كه توش قدم گذاشتي اسمش دنياست، پرازفراز وفرود، پر از شادي و غم، پر ازموفقيت و شكست... وتوبايد ياد بگيري كه اين دنياي رنگي رو با همه ي رنگاش قشنگ ببيني و به آدمهاي دور و برت لبخند بزني...

شايد يه روز، غمي كه رو دل مامان سايه انداخته، تبديل به يه خاطره ي دور بشه، اما امروز كه هنوز تازه س و اگه رنگش خاكستريه، بيا و باور كن كه خاكستري هم رنگ قشنگيه، مث همين ابراي قشنگ كه آسمونو پوشوندن وهواي بهار فريبنده تر كردن...

ديروز يه چيزي در من فروريخت...نميدونم اسمش رو باور بذارم يا پندار... شايد هم يه عادت بود... هرچي كه بود و هست دلم ميخواد باور كنم كه فقط يه عادت بوده يانهايتا يه پندار، برام سخته بپذيرم كه چيزي كه درمن فروريخته يه باور بوده...چون اونوقت شايد هيچوقت نتونم يه روز اسمش رو يه خاطره دور بذارم...

امروز باخودم فكر كردم كه گاهي وقتها تو ندونستن چه آرامشيه، وشايد باور نكني كه امروز آرزو كردم ايكاش ديروز لااقل براي مدتي نابينا و ناشنوا مي شدم...حقيقتهاي زيادي دور و برمون جريان داره كه ازشون بيخبريم و دركمال آرامش! باهاشون همزيستي مسالمت آميز داريم! اما درست بمحض اينكه ازشون مطلع مي شيم انگار ديگه نميشه بوضعيت اول برگشت...

سپهر!كوچولوي دوست داشتني من! گرچه هربار كه اسمت رو تكرار ميكنم اميدتازه اي در وجودم جون مي گيره، اما امروز اينقدر دلگيرم كه اسم زيباي توهم آرومم نمي كنه...

ميخوام بيشتر بنويسم اما نمي تونم... آرزو مي كنم دانسته هاي من فقط وهم باشه و يكي بهم بگه همه  چيز مثل سابقه، ازخواب بيدار شو!

بذار برات بگم كه  هميشه بافراز و فرودهاي زندگي، بالا و پايين رفتم و به همه لبخند زدم اما هيچوقت اينقدر نشكستم...هيچوقت...

كسي رو ميخوام كه بهم بگه نگاه كن! درست پشت سرت، يه رنگين كمون قشنگ از لاي ابرا بيرون اومده...


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ali
17 شهریور 92 10:34
عکسهای سپهر جان را دیدم خدا راشکر انشاالله همیشه در کنار خانواده به سلامت باشند.