باز هم تیرماه باز هم تولد تو ...
امروز بعد از مدتها و برای مرور خاطراتم که خیلیهاشون رو اینجا ثبت کردم ، به وبلاگ سر زدم...
چقدر نوشتن از سپهر ، هستی و گفتن از حضور و خاطراتشون وجودم رو شاداب و تازه می کنه... زندگی اگر پیش از این برای من با اونها معنی می شد الان ، فقط بهانه ای برای در کنار اونها بودنه...
یک سال از آخرین باری که در وبلاگ مطلب گذاشتم و از لحظات زندگی شیرینم با فرشته ها گفتم می گذره...تو این مدت پسر کوچولوی نازم باسواد شده و دخترکوچولوی دلنشینم قد کشیده و حسابی خانوم شده ، سپهر کلاس فلوت و هستی کلاس نقاشی می ره و خلاصه حسابی رفتیم قاطی خانواده های بچه محصل دار
پسر زیبای من فردا تولدشه و مناسب دیدم عکسهایی که تو این مدت طولانی دوری از وبلاگ گرفته شده و هرکدوم یادآور خاطره ای زیباست باشما به اشتراک بگذارم
وای که از وقتی اومدی ماه تیر چقدر برام جذاب و خواستنی شد...
شروع سال تحصیلی - مهر 96
آقا سپهر در کلاس درس و در حال یادگیری درس ت
هفت سین و شروع سال 97
از ظرف شستن آقا سپهر تو وبلاگ عکس گذاشتیم، نمی شه از ظرف شستن هستی خانوم نذاشت
یه گلخونه ی قشنگ با دوتا گل شاداب - شهرک مهاجران
تولد دختر نازنازی مامان
جشن الفبای سپهرجون
جوجه های ناز تو حیاط مامان جون ( یه روز گرم تابستونی)
اسب سواری هستی کوچولو
و عکسهای آتلیه ( اسفند 96)