سپهر جونسپهر جون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره
هستی جونهستی جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 روز سن داره

*سپهر و هستي* روياهاي واقعي من و بابا

مادر جایگاه خاصی در مغز فرزند دارد

   مادر جایگاه خاصی در قلب فرزند خود دارد، اما اكنون محققان در بررسی های جداگانه ای دریافته اند مادر بر روی مغز فرزند نیزتاثیر منحصر به فردی می گذارد.   در حالی كه پژوهشگران كانادایی می گویند نگاه به صورت مادر سلول های مغزی فرزند را به هیجان می آورد، دانشمندان آمریكایی نیز نشان داده اند آغوش و تماس تلفنی مادر نیز موجب آرامش اعصاب می شود.  محققان دانشگاه تورنتوی كانادا با بررسی فعالیت مغزی افرادی كه به تصاویر والدینشان، غریبه ها و افراد معروف نگاه می كردند دریافتند تصاویر مادر فرد داوطلب، مناطقی از مغز را فعال می كند كه مسوول شناخت و احساسات است، در حالی كه تصاویر پدر واكنش كمتری را در این منطقه در پی دارد. ا...
17 فروردين 1392

ای پادشاه روی زمین! دور از آن تست(قصيده اي بسيارزيبا از استاد سخن)

ای پادشاه روی زمین! دور از آن تست اندیشه کن تقلب دوران آسمان بیخی نشان که دولت باقیت بردهد کاین باغ عمر گاه بهارست و گه خزان هر نوبتی نظر به یکی می‌کند سپهر هر مدتی زمین به یکی می‌دهد زمان چون کام جاودان متصور نمی‌شود خرم تنی که زنده کند نام جاودان نادان که بخل می‌کند و گنج می‌نهد مزدور دشمنست تو بر دوستان فشان یارب تو هرچه رای صوابست و فعل خیر اندر دل وی افکن و بر دست وی بران... ...
28 اسفند 1391

خبر! خبر! عكساي جديد رسيد!

بازم يه سلام تازه براي يه روز تازه و يه ديدار تازه... من يعني جناب آقاي سپهر زينلي مدتيه كه زيادي شيطنت مي كنم و يكي از شيرين كاريهاي جديدم شكستن مي باشد - قيافه مامان ،بعداز شنيدن كلمه شيرينكاري-   بعدازاينكه اين اقدام لذت بخش صورت مي گيرد باگفتن كلمه "آخ " مامان رو از موضوع مطلع مي كنم (البته اگه صداش به گوش مامان خانوم نرسيده باشه ) وهمزمان بامامان كه باجاروبرقي به جون فرش ميافته،بايك جارونپتون كوچيك -مثلا- درجمع آوري شيرين كاريهام همكاري ميكنم و مامان عصباني رو به خنده ميندازم براي ديدن عكسهام ادامه مطلب رو زيارت بفرماييد...     بنده اساسا با مرتب بودن مخالفم   كسي كه اعترا...
26 اسفند 1391

هي يادم ميره بگم...

مي خوام ازهمين جا سال نو رو به همه عزيزان و دوستان تبريك بگم و از صميم قلبم براتون لحظه هاي آرام، شاد و همراه باسلامتي و موفقيت آرزو كنم...   سپهر هم در سال جديد ميخواد به مامان و بابا قول بده كه... نه عزيزم! لازم نيست هيچ قولي بهمون بدي توهمه جوره براي ما عزيزي و عاشق تو و همه كارهاتيم   ...
26 اسفند 1391

چندتاعكس وخاطره از تولدم ... با6ماه تاخير

  دوستاي خوبم، امروز مي خوام ازخاطره تولدم براتون بگم... يه روز قبل ازتولدم مامان اولين دندون منو دردهان مباركم كشف كرد و اينقدر ذوق زده شد كه كل درو همسايه رو خبردار كرد... وبه اين ترتيب جشن تولد يكسالگيم باتولد اولين دندونم همزمان شد... اونروز ازصبح مامان و بابا شديدا درگير تزيين وآماده كردن خونه بودن و من هم زيردست وپا، بابادكنك ها و هرچي كه دم دستم بود بازي ميكردم...واصلا هم به قيچي و چسب وقرقره و ... دست نمي زدم يه هيجان خاصي توخونه بود كه انگاربه منم سرايت كرده بود... يه جابندنميشدم و همين كارمامانو سختتر كرده بود... همه قراربودبيان...مادرجون،عموهاو عمه هاي عزيزم، مامان جون،باباجون،خاله ها و دايي عزيزم وبچه ها...
18 اسفند 1391

اوضاع احوال مامان قبل از عيد...

  سلام به همگي... اين روزا بوي بهار همه جا حس مي شه... تو خونه ها،تو خيابونا،مغازه ها، و لابلاي ازدحام جمعيت صداي جيك جيك جوجه هاي رنگي تو كيسه نايلوني يه رهگذر كه قلبتو پراز غصه مي كنه، بالا و پايين پريدن ماهي هاي قرمز تولگنهاي آب جلوي درمغازه ها ،سبزه هاي تر و تازه و هفت سينهاي آماده ساخت كشورچين!!! ...ديدن دست فروشا كه گاهي تعدادشون از رهگذرا بيشتره ،وصداي فريادشون كه جنسشون رو به قيمت نصف مغازه مي فروشن ،حراجيها، چونه زدنا، بوي اسفندكه تو بازارمي پيچه و تورو به روزاي كودكي ميبره... درختهايي كه حالا يواش يواش پابه پاي اين شور و هيجان،سبز ميشن و آماده پذيرايي از زندگي...پياده روي بي رمق ابرها تواين آسمون دودگرفته- كه...
14 اسفند 1391

تاحالا... (چندتا توصيه از آقاسپهر!!!)

چندتاتوصيه براي دوستام دارم...   چندتاتوصيه براي دوستام دارم... تاحالا...   اداي مامانو درآوردين...   مامانو كم محل كردين...   به مامان چشم غره رفتين...   بامامان پرده بازي كردين...   مامانو دست انداختين...   اصن تاحالابامامان قهر كردين... هيچي... خواستم بگم جواب ميده... ...
14 اسفند 1391

سپهرجون و پسرخاله پارساي عزيزش

اينم عكسهاي سپهرجون و پسرخاله ش كه قراره تاهميشه براي هم دوستاي خوبي باشن و يار و ياور همديگه شن... درحال حاضر هم كه اصن باهم لج نمي كنيم و روابطمون خيلي عاليه... واين من نبودم كه ديشب بخاطر اينكه مامان جون پارساروبغل كرد باكله رفتم توصورتش و ويه چك محكم به گوشش نواختم... اينم عكسهاي سپهرجون و پسرخاله ش كه قراره تاهميشه براي هم دوستاي خوبي باشن و يار و ياور همديگه شن... درحال حاضر هم كه اصن باهم لج نمي كنيم و روابطمون خيلي عاليه... واين من نبودم كه ديشب بخاطر اينكه مامان جون پارساروبغل كرد باكله رفتم توصورتش و ويه چك محكم به گوشش نواختم...         ... ...
2 اسفند 1391