عكسهاي من و سه چرخه ام...
سپهر دوست داشتني من! هر روز كه ميگذره براي من و بابا دلنشين تر و تو دل برو تر مي شي...
اين روزا حس ميكنم خيلي مهربونتر از قبل شدي و سعي ميكني هواي مامان و بابا رو داشته باشي ، نمونه ش همين دوروز پيش كه من زياد حالم خوب نبود و تو بامهربوني ازبالاي سرم كنار نميرفتي و بادستاي كوچيكت پيشونيمو نوازش ميكردي و وقتي باباازت خواست بري پيشش تا من بتونم بخوابم خيلي راحت پذيرفتي و همين كارهات اين حسو بهم ميده كه تو داري بزرگتر و عميق تر و البته احساسي ترميشي...
وقتي نيستم به گزارش پرستارت هرچيزي كه مربوط به منه محافظت مي كني و روي وسايلم خيلي حساسيت داري... درضمن علاقه شديدي به جمع كردن لباس و روسري و دمپايي من دور خودت و كنار اسباب بازيهات داري و البته مي تونم بفهمم دليل اين كارت چيه... الهي مامان فداي دل كوچيك و مهربونت
حتي وقتي سه چرخه سواري ميكني وسايل مورد علاقه ت رو هم باخودت اينور و اونور مي بري...
سگ بيچاره رو له كردي مامان!
قربون اون نگاه معصوم و صورت خنده روت
آقا سپهر! ساعت چنده؟
صبر كن نگاه كنم...
خب ديگه بايد برم مهد... داره ديرم مي شه
يه عكسم باگلهام بندازم...
نما از پشت...