عاشقانه اي براي حميد...همسر و همسفرم
حميدم! مهربانم!
شايد آنقدرها فرصت سپاسگزاري ازمهربانيت را نداشته باشم، فرصت رسيدگي به تو و ابراز محبت عميق و واقعيم را، آنطور كه خود دوست دارم... اما ميخواهم از اينجا وازاين نزديكترين نقطه به قلبم در برابر خوبيهايت صميمانه و خاضعانه سرفرود آورم و تقديرت كنم... سپاست گويم نه تنها بخاطر اين كه درتمام لحظاتت درانديشه شاد كردن مايي وخانواده ي كوچكمان راعاشقانه دوست داري ، نه تنها بخاطر اينكه حرفها،سلايق،نيازها،خواسته هايم بيش ازهرچيز برايت مهم است، نه تنها بخاطر آرامشي كه باحضورو يادت وجودم را دربرميگيرد...سپاست گويم چون هستي و به من جرات بودن و جسارت مبارزه ميدهي، با تاييدت وجودم راسرشاراز اعتماد بنفس مي كني و با باورت ، باورم را تقويت مي كني، تقديرت كنم نه تنها بخاطر اينكه زندگيم با حضورهميشگي و رفتار مهربان وآرامت، سرشار از اميد و نور و روشني و عشق است . پيش و بيش از همه ي اينها سپاست گويم كه با زندگي دركنار تو، فرصت و جراتي براي تغيير و رشد يافته ام وتو اين فرصت رابرايم آفريده اي... تا ابد سپاسگزار توام...
در اين نوشته كوتاه- گرچه پراز حرفم- تنها خواستم بداني كه وجود نازنينت برايم باارزشترين، دوست داشتني ترين و آرامبخش ترين است و قدردان وجودت هستم...