سپهر جونسپهر جون، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
هستی جونهستی جون، تا این لحظه: 10 سال و 23 روز سن داره

*سپهر و هستي* روياهاي واقعي من و بابا

يه روز از روزاي خدا...

1392/5/20 8:41
239 بازدید
اشتراک گذاری

پسرگلم! ديشب يا بهتره بگم امروز سحر يه كم حالت بد شد و حسابي مامان و بابا رو نگران كردي... البته خودت بيشتر ترسيده بودي و مث يه جوجه ي خيس و وحشت زده بهم چسبيده بودي... خيلي وقت بود كه مريض نشده بودي- خداروشكر- براي همين ديدن صحنه لرزيدنت برام عذاب آور و كشنده بود، وانگار خودمم حال همون جوجه وحشت زده رو داشتم و با چسبوندنت به بغل خودم و فشار دادنت آروم ميشدم... الانم همش تو فكرتم تا دوباره به تو برسم...

سپهرم! امروز بعداز گذشت روزها ازاون روز بهاري و ابري، مامان دلش به رفتن ابرها روشنه... نميگم ميشه  چيني بندزده رو با نوش يكي كرد اما شايد بقول قديميها هميشه ميشه ازاول شروع كرد مهم برگشتنه...

ديدن شعاعهاي نور از لابلاي ابرها، برام يادآور نجواي عاشقانه و هميشگي "هستم هستم"خداوند درست لابلاي همه ي دلتنگي ها و دل شكستگي هاست


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان رضا...
20 مرداد 92 9:20