سپهر جونسپهر جون، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
هستی جونهستی جون، تا این لحظه: 10 سال و 16 روز سن داره

*سپهر و هستي* روياهاي واقعي من و بابا

فرداي يه شب باروني...

1392/4/8 8:01
243 بازدید
اشتراک گذاری

امروز صبح بوي خاك نم زده اينقدر مستت ميكرد كه دلت نميخواست خودتو تو چارديواري محبوس كني ... حيف كه من بايد ميومدم سركار و جوجه هم درخواب ناز...

قشنگيش به اينه كه بعدچندروز گرما و آلودگي هوا كه هيچ اثري از لطافت خداداده توش نيست، اين بارون باهردونه ش مث مرهم زخماي زمينو نوازش ميكرد... انگار ديگه آسمونم ميخواست خودشو ازقيد و بند" قابل پيش بيني بودن" و"توقالب الگوهاي هواشناسي" گنجيدن راحت كنه و يه جوري به داد اين زمين و آدماش برسه...خلاصه دست همه ي دست اندركاران دردنكنه كه با محبت بيدريغ والبته پيش بيني نشده شون بازم مارو مهمون لطافت و تازگي و عشق كردن...

تودوهفته اي كه گذشت آخرهفته هاشو سپهرجون تو طبيعت گذرونده و مخصوصا پنج شنبه دوهفته پيش كه به آبشار آب سفيد رفتيم و ازنزديك ميتونست اين آبشار زيبا وبا عظمت رو ببينه كه در اولين فرصت عكساش رو هم ميذارم... -از اينكه عكسادير به دير آپلود ميشه پوزش مامان رو بپذيرين چون كمي سرش شلوغهخجالت-

تعريف سپهر عسلي از آبشار: آبه ميريزه پايين... رو سنگا

هفته اي كه گذشت هم به يه دهكده ي ييلاقي به اسم ونائي در اطراف بروجرد رفتيم كه اونجا هم واقعا قشنگ بود...جاده ي پيچ در پيچ و سرسبزش منو ياد جواهرده مينداخت، و استراحتگاهاش ياد فرحزاد،اما اينجا خيلي بزرگتر و زيباتر... خلاصه پسرجوني بيا دوتايي از بابا تشكر كنيم كه مارو به اين جاهاي قشنگ برد و بااينكه كلي خسته شده بود بااخلاق خوب و مهربونش، باعث شد كه كلي بهمون خوش بگذره...

باباجون ازت ممنونيم....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامانی رضا...
8 تیر 92 8:08
چه خوبه دیدنه قیافه بچه ها وقتی که بیرون میرن.بااینکه از احساسشون نمیتونن چیزی بگن ولی از چشمهاشون میشه همه چیزو فهمید.همیشه و در همه حال خوش باشی عزیزم