اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم...
اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم،
به جای آن که انگشت اشاره ام را به سمت او بگيرم،
در کنارش انگشت هایم را در رنگ فرو می بردم و نقاشی می کردم.
اگر فرصت داشتم که کودکم را دوباره بزرگ کنم،
به فکر ارتباط بیشتری با او می شدم.
بیشتر از آن که به ساعتم نگاه کنم، به او نگاه مي كردم.
سعي مي كردم درباره اش كمتر بدانم، اما بیشتر به او توجه کنم.
به جای آموزش اصول راه رفتن،
راه رفتن را با او تمرین می کردم.
از جدی بودن دست برمی داشتم،
و بازي را جدي مي گرفتم.
اگر فرصت داشتم که کودکم را دو باره بزرگ کنم،
با او در مزارع میدویدم و با هم به ستارگان خیره میشدیم.
بيشتر در آغوشش مي گرفتم،
و کمتر او را به زور می کشیدم.
کمتر سخت می گرفتم،
و بیشتر تاییدش می کردم.
اول احترام به خود را در او می ساختم
و بعد خانه و کاشانه اش را،
بیشتر از آن چه که عشق به قدرت را بیاموزم،
قدرت عشق را یاد می دادم.
و بیش از آن که به نقد او بپردازم،
به نقش خود می پرداختم ... .