يه جمله كه دوست دارم براي هميشه ثبتش كنم...
سپهر خوبم! هستي نازنينم!
درسته كه بعضي وقتا شبا موقع خواب كه شما دوتا ،تازه انگار يادبازيگوشي كردنتون ميافتيد مامانيه كم غرغر مي كنه ولي واقعيت اينه كه يكي ازلذت بخش ترين لحظه هاي شبانه روز مامان وقتيه كه شمادوتا هلوي خوشمزه و خوردني دور و برش مي خوابيد و با همه ي بازيگوشيهاي شيرينتون بالاخره ازحال ميريد و چنددقيقه بعداينقدر خواب نازتون عميق مي شه كه انگار نه انگار چندلحظه قبل توخونه ولوله بوده...
سپهر كوچولوي نازنينم ديشب موقع خواب گفتي : انگشتاتو تو انگشتام قفل كردم تا ديگه فردا سركار نري... بوسيدمت و محكم فشارت دادم و گفتم فردا جمله تو تو وبلاگت مي نويسم...پرسيدي : تو كامپيوتر؟ گفتم آره عشقم...
بابا حميد... سپهر ... هستي... بي اندازه مي خوامتون
پ.ن : سپهرجونم تو يكي ديگه از اين شبهاي قشنگ و رويايي دركنارتو بودن ، بعدازاينكه قصه شنل قرمزي روبرات گفتم،گفتي: مامان تو گرگ نيستي، تو كره الاغ كدخدايي، تو مهربوني و اشاره ي تو به پوستريه كه از ويني پو و دوستاش تو اتاقت نصب شده... ممنونم پسر بانمكم