شب يلدا...
يكي از خاطره انگيزترين و به يادماندني ترين شبهاي سال مطمينا براي من ، شب يلداست...بهانه اي براي جمع شدن دور بزرگترها ويادكردن از نوستالژيها و مرور خاطرات زمستونهاي سرد قديم و دلهاي گرم قديميها...
امسال هم به لطف خدا همه ي بزرگهاي فاميل خونه ي مامان اينا جمع بودن... مادر، عمه ، خاله و دايي اكبر ... باز هم فرصتي ... كه مي شد يه تاريخ دست كم 60-70ساله رو تو خطوط چهره ي همه شون ديد و باتمام وجود شكرگزار وجود مهربون تكت تكشون شد. بزرگترهايي كه حالا هر كدوم گرچه درگير دردهاي جسماني يك سالمند هستند اما ذره ذره وجود و حضورشون ستونهاي تاريخ و هويتِ فاميل و واقعا ارزشمند و ذيقيمته... اينجوريه كه شب يلدا براي من با هيچ شب و روزي قابل مقايسه نيست... انگار تو شب يلدا آدم بيش از هروقت ديگه به تاريخ و هويت خودش فكر مي كنه... و به آدمها و حتي آب و خاكي كه وجودش بهشون بسته س... انگار تواين شب، همه ميخوان تو برگشتن به سنتها از هم پيشي بگيرن و اين واقعا قشنگه...
سپهر زيباي من هم بارفتن به پيش دبستاني امسال شب يلداي متفاوتي تجربه كرد و درك بهتري از اين شب آريايي و اصيل داشت، در ادامه عكسهاي پيش دبستاني سپهرجونو مي بينيم...