سپهر زيباي من به پيش دبستاني مي رود...
بالاخره باهمه اما و اگرها و نگرانيهايي كه بابت مقاومت در برابر رفتن و نرفتن به مدرسه وجود داشت پسر كوچولوي قشنگم به راحتي راهي مدرسه شد تا خيال مارو از اين جهت حسابي راحت كنه و باز هم من و بابا رو به اين نتيجه برسونه كه بچه هامون واقعا سازگار و صبورن كه جاي خوشحالي و شكرگزاري داره...
شنبه 3 مهر 95 يه جشن خوشگل تو مدرسه برگزار شد تا از فرشته هاي معصوم پيش دبستاني يه استقبال حسابي كنن ... من و بابا هم دعوت بوديم و با هستي كوچولو 4تايي تو جشن شركت كرديم . سپهر من كمي از شلوغي ترسيده بود و لباس مامانو ول نمي كرد اما هستي كوچولو حسابي از ديدن جناب خان تو مدرسه به وجد اومده و خوشحال بود...
روز اول مدرسه (4مهر 95) مامان ديرتر سركار رفت تا آقا سپهرو تا مدرسه همراهي كنه ، البته با كلي نگراني كه نكنه توكلاس گريه زاري كنه و نمونه ، اما خدارو شكر آقا سپهر پشت ميزش نشست و مامان يه نفس راحت كشيييد
اين هم پايان روز اول و چهره خسته سپهر كوچولو به همراه هستي خانوم نازنازي كه اومده دنبال داداشي
هستي كوچولو هم خيلي دوست داره مث داداشي به مدرسه بره
و حالام كه يه هفته س كه پسر خوبم با اشتياق به مدرسه مي ره...