از هردري ... سخني...
پسركوچولوي خوبم! امروز تولد مامانه و خواستم بدوني كه اين حس خيلي خوبيه كه وقتي چشماتو بازمي كني آدمهايي هستن يابهتر بگم عزيزاني داري كه اين روزو به ياد دارن و بهت تبريك مي گن... ديروز بهت گفتم: سپهر! فردا تولد مامانه و تو گفتي من دوست دارم به تو كادو بدم... قربون زبون شيرينت بشم... من هم بغلت كردم و كلي بوسيدمت تابهت بگم كه هيچ كادويي دوست داشتني تراز حضور تو، توآغوشم نيست... مدتيه كه براي گذاشتن عكسهاي زيباي تو ، تووبلاگت بامشكلاتي مواجه شدم كه اميدوارم زودتر برطرف بشه و بتونم مثل گذشته عكسهاتو كه جزئي ازخاطرات قشنگت و نموداري از روزهاي رشد و بزرگ شدنت هستن، بطور منظم اينجاقراربدم... راستي همونطور كه پيش بيني مي كردم امسال عيد ...